شدم بیگانه با هستی زخود بی خودتر از مستی



























سکوت

فرو ریزید ای اشک های سوزان!با آرامش همیشگی خود فرو ریزید و در این ریزش لحظه ای درنگ مکنید. زمانی خانه شما دلی پرشور و سینه ای پر هیجان بود. افسوس اکنون مسکنتان به جز گونه ای زرد و چهره ای پژمرده نیست! خسته و در به در شهر غمم شبم از هر چی شبه سیاه تره زندگی زندون سرد کینه هاست رو دلم زخم هزار تا خنجره چی می شد اون دستای کوچیک و گرم رو سرم دست نوازش می کشید بستر تنهائی و سرد منو بوسه گرمی به آتش می کشید چی می شد تو خونه ی کوچیک من غنچه های گل غم وا نمی شد چی می شد هیچکسی تنهام نمی ذاشت جز خدا هیچکسی تنها نمی شد من هنوزم در به در شهر غمم شبم از هر چی شبه سیاه تره زندگی زندون سرد کینه هاست رو دلم زخم هزارتا خنجره

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,ساعت 11:31 توسط اسما|


آخرين مطالب
» فاصله
» . . .
» لیاقت
» یا ستار

Design By : Pichak